Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران اکونومیست»
2024-04-29@16:32:21 GMT

گود خالی، حسرت پهلوانان

تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۳۷۸۳۶

گود خالی، حسرت پهلوانان

اینجا تا ۱۵ سال پیش هم دایر بود و کار می‌کرد. مردم برای ورزش می‌آمدند و هنوز شور و حال زورخانه به راه بود. بعد یکهو تعطیل شد چون اینجا دیگر منطقه مسکونی نبود و خانواده‌ها از محله رفته بودند و برای همین دیگر زورخانه کارکردش را از دست داد.

به گزارش ایران اکونومیست، روزنامه ایران نوشت: «زیر سقف پلاک ۱۲۵ کوچه غریبان هیچ خبری نیست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این خاموشی با روح پر جنب‌وجوش بازار بزرگ تهران هیچ نسبتی ندارد؛ جوری که اگر کسی به شما بگوید روزی در گذشته نه‌چندان‌دور این ساختمان متروکه چه برو و بیایی داشته، شاید خیلی باورتان نشود. روی تابلوی قدیمی سفیدی که بالای آن با خط نستعلیق و رنگ مشکی عبارت «سازمان ورزش ایران» دیده می‌شود، بزرگ نوشته‌اند «زورخانه هنر» زیر نوشته هم سال تأسیس دیده می‌شود که فقط هزاروسیصدش باقی مانده است. پنجره‌ها شکسته‌ است و یک قفل آهنی روی در فلزی که جابه‌جا رنگش ریخته و اثر زنگ‌زدگی روی آن مشاهده می‌شود، به چشم می‌خورد. هیچ نشانی از زندگی و سرزندگی در این زورخانه نیست.

می‌دانید چرا اینجا تعطیل شده است؟ این را از مردی جوان می‌پرسم که از کاسب‌های اطراف زورخانه است. با این پرسش انگار تازه توجهش به آنجا جلب می‌شود. نگاهی می‌کند و شانه بالا می‌اندازد: «از وقتی من اینجا هستم همینجوری است. خبری نیست. انگار قرار بود خرابش کنند اما نمی‌دانم چه شد. خبر ندارم صاحبش کیست.»

این سؤال را از یکی - دو نفر دیگر هم می‌پرسم و پاسخ‌های مشابهی می‌گیرم. اما عاقبت کسی پیدا می‌شود که زورخانه را می‌شناسد و از پیشینه‌اش خبر دارد. جاوید محمدشاهی بچه کوچه غریبان است. آن وقت‌ها که هنوز این کوچه مسکونی بوده و خانه‌ها کنار هم ردیف شده بودند و بچه‌ها عصرها توی کوچه بازی می‌کردند و صدای خنده و شادی‌شان فضا را پر می‌کرد.

آقاجاوید یکی از همان بچه‌های قدیمی است. می‌پرسم می‌دانید چرا اسم اینجا را گذاشته‌اند زورخانه هنر؟ جواب می‌دهد: «نمی‌دانم، اسمش را همینجوری گذاشته‌اند. فکر کنم دلیل خاصی ندارد. شاید چون زورخانه فقط یک مکان ورزشی نیست و با فرهنگ و هنر مردم ما در ارتباط است. این زورخانه معروفی در دل بازار بود و همه آن را می‌شناختند. از دور و اطراف برای ورزش اینجا می‌آمدند. یک زورخانه دیگر هم در میدان قیام بود اما اینجا برای اهالی و کاسب‌های منطقه بهترین و نزدیک‌ترین مکانی بود که وجود داشت. اینطوری بگویم که جدی روی آن حساب می‌کردند و برای همه شناخته‌شده بود.»

باربری با گاری انباشته از گونی‌های بزرگ از جلوی زورخانه رد می‌شود. هر روز باربران زیادی از اینجا می‌گذرند و عابران زیادی هم که احتمالاً هیچ کدامشان توجه خاصی به این ساختمان متروکه که تماشای عکس‌های قدیمی از داخل آن آه از نهاد آدم بلند می‌کند، نمی‌کنند.

چشم می‌بندم و تصور می‌کنم. صدای ضرب زورخانه در سرم می‌پیچد و گروه ورزشکاران را می‌بینم که یکی یکی وارد گود می‌شوند و زمین را می‌بوسند. مرشد می‌خواند:

«به نام خداوند آیین مهر

به یزدان ماه و کیان و سپهر

به این گود و میدان که دارد نشان از علی

بگو از دل و جان علی یا علی

میل‌ها برداشته می‌شود و در هوا می‌چرخد. کسی به میانه گود می‌رود و میل را به هوا پرتاب می‌کند و آن را روی هوا می‌گیرد و نگاه تحسین‌برانگیز همقطارانش او را دوباره به وجد می‌آورد تا دوباره مهیای پرتابی دیگر شود.

ساکن قدیمی کوچه غریبان رشته خیال را پاره می‌کند: «اینجا خانه بود و مسکونی. من خودم همین‌جا به دنیا آمده‌ و زندگی کرده‌ام. از بچگی به همین زورخانه می‌رفتم و ورزش می‌کردم. من متولد سال ۴۷ هستم و از ۱۰ سالگی می‌آمدم اینجا برای ورزش.»

مرد لختی سکوت می‌کند و نگاهی حسرت‌بار به شمایل ازشکل‌افتاده زورخانه می‌اندازد و ادامه می‌دهد: «اینجا تا ۱۵ سال پیش هم دایر بود و کار می‌کرد. مردم برای ورزش می‌آمدند و هنوز شور و حال زورخانه به راه بود. بعد یکهو تعطیل شد چون اینجا دیگر منطقه مسکونی نبود و خانواده‌ها از محله رفته بودند و برای همین دیگر زورخانه کارکردش را از دست داد. گرچه بازاری‌ها همچنان علاقه داشتند برای ورزش به اینجا بیایند اما وقتی زورخانه تعطیل شد آنها هم کم‌کم یادشان رفت. یک دلیل دیگر مخروبه‌شدن این زورخانه هم این است که وراث با هم اختلاف پیدا کردند و گفتند که اینجا باید بسته شود وگرنه اگر باز بود مردم همچنان می‌آمدند و ورزش می‌کردند. همین الان هم اگر آن را راه بیندازند خیلی‌ها می‌آیند و ورزش می‌کنند چون ورزش زورخانه‌ای را دوست دارند. یکی‌اش خود من که عاشق ورزش زورخانه‌ای هستم چون یک ورزش خیلی عالی است؛ هم در آن سلام و صلوات هست و هم احترام و هم همه بزرگی و کوچکی سرشان می‌شود. اینها چیزهایی است این روزها کم‌کم دارد فراموش می‌شود و خیلی خوب است اگر این خصوصیات مثبت با آیین‌های کهن ما دوباره بین مردم برگردد و روحیه جوانمردی دوباره تقویت شود.»

کسی از اهل محل رد می‌شود و دو مرد با هم خوش و بشی می‌کنند. به او می‌گوید دارم درباره زورخانه حرف می‌زنم و مرد دیگر سری به نشانه تأسف تکان می‌دهد و می‌گذرد. معلوم است که او هم امیدی به بازگشایی ورزشگاه باستانی ندارد و آن را ازدست‌رفته می‌داند.

«من خودم آن زمان با پدرم اینجا می‌آمدم و خاطرات زیادی از آن دوران دارم. اینجا مثل همه زورخانه‌ها درش کوتاه بود و دلیل آن هم این بود که طرف هر چقدر هم هیکلی باشد باید خم شود و داخل زورخانه شود و این یعنی باید افتادگی و فروتنی داشته باشد.

حالا که این زورخانه را می‌بینم که مخروبه شده خیلی ناراحت می‌شوم و غصه‌ام می‌گیرد. گاهی سر برمی‌گردانم که چشمم به آن نیفتد. یادم می‌آید زمانی که می‌آمدیم و ورزش می‌کردیم روحیه‌مان بالا می‌رفت و حالمان خوب می‌شد. همیشه وقتی چشمم به این زورخانه می‌افتد می‌گویم خدا بیامرزد آن حاج‌کاظم را که صاحب اینجا بود؛ حاج‌کاظم جباری که خودش هم در این زورخانه ضرب می‌گرفت و مرشد بود. ما که بچه بودیم و به زورخانه می‌آمدیم صدایمان می‌کرد و می‌گفت شما بیایید اینجا چون بچه اینجا هستید من می‌خواهم اسم شما را از این باشگاه بفرستم برای منطقه تهران که بیایید ورزش کنید و یاد بگیرید و بروید مسابقه بدهید و مقام بیاورید. اینجا برای خودش اسم‌ و رسمی داشت.»

تعطیلی و متروکه‌شدن زورخانه معروف بازار البته چیز غریبی نیست. همین چند وقت پیش بود که مهرعلی باران‌چشمه، رئیس فدراسیون ورزش‌های زورخانه‌ای و کشتی پهلوانی کشور، اعلام کرد که تنها در تهران ۱۰ زورخانه بسته و به قهوه‌خانه و رستوران سنتی تبدیل شده‌اند. به گفته او ورزش زورخانه‌ای با وجود قدمت دست‌ کم ۹۰۰ ساله وضعیت خوبی ندارد و شاهدش اینکه ۲۲۰ شهر کشور زورخانه ندارند.

این مقام مسئول معتقد است که شهرداری‌ها باید تدبیری اتخاذ کنند تا زورخانه‌های قدیمی به آثار ملی تبدیل شود. ثبت ملی این زورخانه‌ها مانع تغییر کاربری آنها می‌شود و باید با این کار این رشته ملی و آیینی را احیا کرد.

باد خنک پاییز وزیدن می‌گیرد و صدایی از شیشه‌های نیم‌شکسته زورخانه بلند می‌کند؛ جوری که آدم خیال می‌کند الان است که همان تکه‌های مانده نیز فروریزند و سیمای ساختمان متروکه را متروکه‌تر کنند. حالا گود خالی زورخانه هنر، سال‌هاست دارد خاک می‌خورد و نه نشانی از ورزشکارانی است که خم می‌شوند و گود را می‌بوسند و نه اثری از مرشد پیر که صدایش در فضا می‌پیچد و آهنگ پهلوانی سر می‌دهد.»

 

منبع: خبرگزاری ایسنا برچسب ها: زورخانه

منبع: ایران اکونومیست

کلیدواژه: زورخانه زورخانه ای برای ورزش تعطیل شد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۳۷۸۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شهری با ۱۷ گود مقدس/ پرحاشیه‌تر از فوتبال!

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: «ای سرو خوش‌بالای من، ای دلبر رعنای من؛ لعل لبت حلوای من، از من چرا رنجیده‌ای؟» وقتی غزل سعدی را می‌خواند چشم‌هایش را بسته و و از زیر دسته عینکش قطره‌های عرق سرازیر شده است. یک جور عمیق می‌خواند و کلمه به کلمه شعر سنگ تمام می‌گذارد که انگار شاعر شیرازی جایی در میان مهمانان انگشت شمار زورخانه «مالک اشتر» نشسته و تماشایش می‌کند.

آنجا که نشسته، بالای سرش چند زنگ دارد که هر از گاهی لابلای آواز، با دست راست تکان‌شان می‌دهد. انگشت‌هایش مثل یک جسم واحد از تمام بدنش عمل می‌کند و بدون مکث روی ضرب زورخانه رسماً می‌رقصد. ترکیب آنچه با انگشتانش می‌نوازد، صدایی که با آن می‌خواند و شعری که انتخاب کرده، به قدری به هم نشسته و با هم جور شده است که حواسی برای تماشای گود باقی نمی‌گذارد.

با احترام وارد شوید

«مالک اشتر» قدیمی‌ترین زورخانه میبد است. می‌گویند سال ۱۳۰۷ تأسیس شده است و چیزی نمانده که صد ساله شود. در محله مهرجد واقع شده است؛ کنار امامزاده خدیجه خاتون. اولین زورخانه میبد همین است. غیر از این یک زورخانه دیگر هم در این محله است که اهالی وقتی می‌خواهند آدرس بدهند می‌گویند: «پای قلعه مهرجد.»

اینترنت می‌گوید قدیمی‌ترین زورخانه ایران، زورخانه «پهلوان‌پور» در محله «حسن‌آباد» تهران است که سال ۱۳۰۴ افتتاح شده است. با این حساب، مالک اشتر اگر اولین نیست حتماً یکی از اولین‌ها و قدیمی‌ترین‌ها است.

کوچک‌ترین زورخانه شهر اینجاست. بازسازی شده اما سازه کهنه‌ای دارد. در ورودی‌اش چوبی است و روی آن یک بیت از «همای رحمت»، شعر معروف شهریار حک شده است: «برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن. که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را».

برای عبور از در، مثل بسیاری از سازه‌های اصیل و قدیمی معماری ایرانی باید سر را خم کرد. اینطور هر کس بخواهد داخل زورخانه بیاید ناخودآگاه با سر پایین افتاده و با حالت احترام وارد می‌شود. بعد از یک فضای کوچک در چوبی دیگری است که به سالن بسیار کوچک و نقلی زورخانه ختم می‌شود. عکس‌های قدیمی روی دیوار هم موسفید شدن زورخانه را تأیید می‌کند.

گود کوچک؛ پهلوانان بزرگ

روبروی ورودی، «سَر دَم» است. جایگاهی چوبی و چند پله بلندمرتبه‌تر از سطح زمین. روی چوبش حک کرده‌اند: «عمر عالم خواهد آمد بر سر اما تا به حشر، مادر گیتی نخواهد زاد همتای تو را». دو مُرشد تکیه زده به ضرب‌هایشان آن بالا به نوبت آواز می‌خوانند و این پایین توی گود، ورزشکاران باستانی چرخ می‌زنند و میل‌های چوبی و کباده‌های آهنین را روی سرشان می‌چرخانند. گودِ هشت پَر، آن قدر کوچک است که به سختی جمع ده نفره را در خود جای داده است. اما همین گود کوچک، خاک شروع قهرمانان زیادی بوده است.

«پهلوانان قدیمی و خوب میبد همه اهل این زورخانه بودند چون قدیمی‌ترین است.» این را «محمد زارع مهرجردی» می‌گوید. همان جوان ۲۳ ساله‌ای که برای خواندن شعر سعدی از ریشه تک تک موهایش قطره‌های عرق سرازیر شده و با تمام وجود غزل می‌خواند و ضرب می‌نوازد.

همان اول حرف با خنده می‌گوید سرباز فراری است و می‌پرسد: «با لهجه خودمان حرف بزنم؟» بعد با لهجه میبدی که شباهت زیادی به لهجه یزدی دارد اما از آن کمی سخت‌تر است، نام کسانی را می‌برد که از اینجا شروع کرده‌اند. از خاک این گود تقریباً صد ساله: «سید مصطفی حسینی و حاج حسن کلانتر که در سطح کشور مطرح است از این زورخانه ورزش را شروع کرده است. محمدرضا آقایی هم همین مرشدی بود که کنارم دیدید. آقای آقایی بیش از مرشدی در زمینه آواز است، صدای درجه یکی دارد که آن را برای علی (ع) و راه علی (ع) گذاشته و در تو زورخانه در مدح امیرالمومنین می‌خواند.»

آقایی، با چشم‌هایی افتاده و سبیل پر پشت پشت بلندگوی زورخانه چهچهه می‌زد و محمد، جوانی که مرشدی را از او یاد گرفته کنارش حظ می‌برد. وقتی از سردم پایین آمد، سلام و علیک محترمانه‌ای کرد و خوش‌آمد گفت اما قبل از اینکه فرصتی برای گفت‌گو داشته باشیم، غیبش می‌زند. مرشد جوان می‌گوید: «او را گیر نمی‌آورید. روحیات خاصی دارد؛ متواضع و افتاده است و دنبال شناخته شدن اسمش نیست. اگر بود با صدایی که داشت خیلی زودتر از اینها معروف می‌شد.»

پهلوانی که برنگشت

میبد، زورخانه مثل مالک اشتر کم ندارد. اهالی اینجا با سری که بالا نگه‌ش می‌دارند می‌گویند شهرشان هفده زورخانه دارد که همگی فعال هستند و این آمار در کشور تقریباً مشابه و رقیبی ندارد. برای همین هم میبد معروف است به شهر زورخانه‌ها. سجاد می‌گوید: «مردم هم زورخانه را دوست دارند و زورخانه‌ها را فعال نگه داشته‌اند. نمی‌گذارند از تک و تا بیفتد؛ چه آنها که مویشان سفید شده چه آنها که هنوز پشت لب‌شان سبز نشده است؛ در هر سن و سالی دل به گود می‌بندند و گوش به ضرب می‌سپارند.»

«سجاد ذوالفقاری» جوان مودبی است که بعد از بیرون آمدن از گود، برای گفت‌وگو کردن هم از پیشکسوت خود رخصت می‌گیرد. «تهران به آن بزرگی فکر می‌کنم حدود ۹ زورخانه دارد که اکثرشان فعال نیستند اما میبد شهری کوچک با جمعیتی محدود هفده زورخانه دارد و همه‌شان فعال هستند.»

«ذوالفقار» صدایش می‌کنند. متولد ۷۸ است. حدوداً ۲۳ ساله. از سال ۹۰ لُنگش را بسته است؛ این اصطلاح را خودش استفاده می‌کند و بعد توضیح می‌دهد: «یعنی از سال ۹۰ ورزش زورخانه‌ای را شروع کردم؛ وقتی ۱۲ ساله بودم.»

می‌گوید گود را به ارث برده است. از پدرش و پدربزرگش؛ و البته از عموی شهیدش که او هم از باستانی‌کار بوده. شهید «محمود ذوالفقاری» که از همین زورخانه ورزش را شروع کرده و بعد که جنگ می‌شود خاک گود را می‌بوسد و رخصت می‌گیرد، راهی جبهه می‌شود و دیگر هرگز به گود مالک اشتر برنمی‌گردد.

مقدس، مثل مسجد!

«در میبد زورخانه برای مردم مقدس است. یک جورهایی مثل مسجد! برای همین مردم نسبت به حضور در زورخانه یا کمک به زورخانه ارزش و جایگاه خاصی قائل هستند.» سجاد تک به تک اسم محله‌های میبد را می‌برد و پشت سر هم یادآوری می‌کند که این شهر، زروخانه را زنده نگه داشته است و مردمش به این ورزش و ورزشکارانش احترام می‌گذارند.

«این ذات ورزش باستانی است. آقا خودشان گفتند که وقتی یک باستانی کار وارد گود می‌شود خاک گود را می‌بوسد، می‌خواهد از گود بیرون بیاید باز هم خاک گود را می‌بوسد؛ ایشان تاکید کردند گود تقدس دارد. مردم هم این تقدس را حفظ کرده‌اند.»

سالروز گرامیداشت این ورزش باستانی، خودش یک برگ مقدس از تاریخ اسلام است. روز مبارزه دلاورانه و جوانمردانه امام علی و شکست دشمن و سربلندی اسلام، روز «فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای» نامیده شده است. این تاریخ قمری امسال مصادف با ۷ اردیبهشت ماه بود.

این ورزش باستانی در خیلی نقاط کشور به خاطره‌ها سپرده شده و حیاتش چندان رونق ندارد؛ اما اینجا در میبد شنیدن صدای ضرب زورخانه در کوچه پس‌کوچه‌های شهر عادی است. با این حال اینجا هم زور باشگاه‌های بدن‌سازی به زورخانه‌ها می‌چربد و نسبتاً بازار داغ‌تری دارند.

تو دیگر آدم قبل نیستی

سجاد می‌گوید: «زورخانه یک جورهایی دلی است. باید دل به گود بسته باشی تا برایش وقت بگذاری. حس و حال معنوی خاصی دارد که در باقی ورزش‌ها کمتر می‌توان پیدایش کرد. آداب خاصی هم دارد. وقتی یک نفر ورزش در زورخانه را شروع می‌کند یک پهلوان سراغش می‌رود و می‌گوید تو دیگر آدم قبل نیستی، مسؤولیت داری! بیرون از اینجا نباید کاری کنی که اسم زورخانه خراب شود!»

ادامه می‎‌دهد: «رسم دیگر این است که هنگام ورود به گود، فرد باید با پای راست وارد شود. اول خاک گود را بوسه بزند و بعد در جای خود بایستد. اینجا آداب پهلوانی حرف اول را می‌زند. آداب پهلوانی یعنی در اوج قدرت و زور بازو از خود گذشتگی داشته باشید و دیگران را درک کنید؛ مخصوصاً کوچکترها را؛ زیر پر و بال‌شان را بگیری و راه بزرگ شدن یادشان بدهی.»

خودش در طلوع جوانی است اما نگران کم‌رنگ شدن و گمنام شدن زورخانه در میان جوانان است: «جوان‌ها زیاد نمی‌شناسند اما قدیمی‌ترها اگر بدانند اهل زورخانه هستید ناخودآگاه احترام خاصی می‌گذارند. مردم نگاه مقدسی به گود دارند. می‌گویند خاک گود جای هر کسی نیست.»

پر حاشیه‌تر از فوتبال

گود زورخانه جایی است که به پیشکسوت اهمیت زیادی داده می‌شود و احترام به باتجربه‌ها، یک‌جورهایی حرف اول را می‌زند. این را در کمتر از ده دقیقه تماشای گود می‌توان فهمید. اگر قرار باشد وسط گود چرخ بزنند از فرد کوچک‌تر شروع می‌شود و به ترتیب سن این کار انجام می‌شود. اگر قرار باشد کباده بزنند، اول پیشکسوت کباده می‌زند و بعد به ترتیب سن افراد کم سن و سال‌تر. اگر قرار باشد وسیله‌ای را از کنار گود بردارند، یا وقتی بخواهند آن را سر جایش به ترتیب کسوت و تجربه این کار را انجام می‌دهند.

سجاد هم نکاتی را درباره آداب گود اضافه می‌کند: «داخل گود جایی که هر نفر می‌ایستد به سن و سالش و کسوت او برمی‌گردد. پیشکسوت سمت بالای گود و کوچک‌ترها پایین گود می‌ایستند. من که بیست ساله‌ام باید از کسی که پنجاه ساله یا چهل ساله است پایین‌تر بایستم و بچه‌های ده دوازده ساله از من پایین‌تر…»

اما محمد، مرشد جوان زورخانه درباره مرام و مسلک این روزهای ورزشکاران باستانی حرف‌های تند و تیزی می‌زند: «مسلک؟ اگر بگویم خیلی آن فضای مرام و مسلکی باقی نمانده اشکالی دارد؟ ببینید. به غیر از آداب و رسومی که دیگران از بیرون می‌بینند، مسائل دیگری هم در این ورزش دارد. خیلی حاشیه دارد. خیلی زیاد! شاید به مراتب بیشتر از فوتبال! هم از نظر فضای رقابتی هم از نظر رفتارهایی که بین جوان‌ترها و پیشکسوت‌ها اتفاق می‌افتد. شاید هر کسی این حرف‌ها را درباره زورخانه نگوید یا ترجیح دهد این مسائل گفته نشود ولی این دعواها اینجا در این ورزش باستانی هم وجود دارد.»

حرف‌های رک و پوست‌کنده‌اش را ادامه می‌دهد: «حتی دعوا بین پیشکسوت‌ها هم زیاد است. یکی می‌گوید من از نظر بدنی قوی‌ترم. آن یکی می‌گوید من سن بیشتری دارم؛ آن یکی می‌گوید من تجربه‌ام بیشتر است. دیگری می‌گوید من فلان مقام کشوری را دارم.»

از نگاه این مرشد جوان زیادی از الگوگیری‌های اخلاقی و پهلوانی باقی نمانده است: «متاسفانه زورخانه که روزگاری تقدسی داشت و دو بعد جسمی و معنوی را در بر می‌گرفت، کم کم به بقیه ورزش‌‎ها شبیه شده است. حتی گاهی حاشیه‌هایی برای آن اتفاق می‌افتد که اگر آن را به اسم امام علی گره چندان درست نیست. خیلی از رسومات کمرنگ شده و خیلی از آداب به گود زورخانه محدود شده است. یعنی ممکن است یک فرد بیرون از زورخانه رفتار پهلوانی را نداشته باشد.»

محمد با نفسی پر از تأسف می‌گوید: «اگر آن فرهنگ و مسلک پهلوانی زنده بود، شاهد خیلی از حاشیه‌ها نبودیم. من کسانی را می‌شناسم که اهل زورخانه هستند اما برای دعواهای محلی هم می‌روند و اعتقادی به آن مرام پهلوانی ندارند.»

گل‌ریزان، یادگار ورزش باستانی

با همه اینها زورخانه هنوز در نگاه جامعه تقدسی والا دارد؛ هرچند پشت گرده آن ناگفته‌هایی باشد. همین زروخانه کوچ در میبد، در روزهای کرونا بسته‌های معیشتی تأمین می‌کرد تا به خانواده‌هایی که در شرایط قرنطینه نمی‌توانستند درآمد داشته باشند کمک کرده باشد.

سنت گل‌ریزان که حتماً نامش را شنیده‌اید، اصالتش به زورخانه برمی‌گردد و بعد از گود زورخانه به جاهای دیگر مثل خیریه‌ها هم کشیده شده است. سجاد می‌گوید: «سنت این بوده که یک لنگ را کف گود پهن می‌کردند تا هم باستانی‌کارها و هم مهمانانی که برای تماشا می‌آمدند و بعضاً متمول بودند به اهل محل برای موضوعات مختلف کمک کنند.

زورخانه و روزش باستانی بارها و بارها توسط شخص رهبر انقلاب و اما خیمی (ره) به واسطه سنت‌های نیکو و ارزش‌های اخلاقی و اسلامی ارج نهاده شده است و حالا اگر آنچه محمد می‌گوید یک حقیقت ناپیدا از گود باشد، آنها که در دنیای ورزش باستانی شناخته شده‌اند و حرف‌شان شنیده می‌شود باید به فکر این باشند که این فرهنگ تاریخی و تاریخ فرهنگی را به موقع نجات دهند؛ پیش از آنکه دیر شده باشد.

کد خبر 6089761 زينب رجائی

دیگر خبرها

  • ورزشکار جوانمرد هرگز زیر بار زور نمی رود
  • ترویج ورزش های زورخانه ای در سمنان
  • زنان مجوز فعالیت در ورزش زورخانه‌ای ندارند اما می‌توانند تماشاگر باشند
  • ورزشکاران کشتی پهلوانی یاسوج جشن گلریزان برگزار کردند
  • ورزش زورخانه‌ای نماد ورزش پهلوانی
  • شهری با ۱۷ گود مقدس/ پرحاشیه‌تر از فوتبال!
  • گرامیداشت روز فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای در فرخ شهر
  • اجرای ورزش زورخانه‌ای در زارچ 
  • تجلیل از پهلوانان و پیشکسوتان ورزش پهلوانی در سنندج
  • نمایش فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه ای در پردیس